عوامل وموانع پیشرفت از منظر سوره کهف

شناسه نوشته : 17583

1394/12/04

تعداد بازدید : 3298

عوامل وموانع پیشرفت از منظر سوره کهف

                           عوامل و موانع  پیشرفت از منظر سوره کهف

[1]فاطمه محرمی

چکیده:                                                                                                   

پیشرفت، در سایه تعالیم قرآنی از مهمترین و اساسی‌ترین مواردی است که پرداختن به آن ما را به کمالی روزافزون، رهنمون می سازد. زیرا  قرآن  چشمه جوشان و دریای بیکران دانش است که با نوشیدن ازآن، به کمال روزافزون خواهیم رسید لذا بر آن شدیم که  عوامل رشد و بالندگی را برای رسیدن به تعالی، از منظر سوره کهف که شامل چهار داستانی است که نکات تربیتی و عبرت آموز کاربردی زیادی در آن نهفته است، بهره گیریم بویژه آن که این موضوع کاملا بدیع بوده و تا کنون از این منظر مورد بررسی قرار نگرفته است. روش شناسی پژوهش، کتابخانه ای و مبتنی بر کتابهای تفسیری است و نتایج حاصل از این نوشتار حاکی از آن است که در تقابل دو گروه،گروهی موفق و سعادتمند است که مبانی توحیدی مستحکمی داشته و خود را تحت ولایت الله ببیند تا از این طریق از جهل، غفلت، شرک، ظلم،... بیزاری جسته و تمام قوایش را در مسیر رضای الهی به کار ببندد. زیرا راه ولایت و عصمت برای همه باز است نه راه نبوت و عصمت.

واژگان کلیدی: رشد، پیشرفت، سوره کهف

مقدمه:

پیشرفت در اسلام راهی برای رشد و تعالی انسان است و زمینه ساز احیای روابط انسانی و نائل شدن به  جامعه ای آباد و نهایتا مقدمه ای ضروری براى کمال است. می توان گفت آیاتی که در قرآن کریم در باره علم و دانش، ولایت پذیری، صبر، توحید، شکر ، حمد، جوانمردی، آرامش است و در آنها انسانهای حامد، عالم، شاکر، جوانمرد...مورد مدح و تمجید قرار گرفته اند همگی گواه دعوت اسلام به پیشرفت و ترقی همه جانبه مادی و معنوی دارند. زیرا پیشرفت در همه عرصه ها تنها در سایه علم و دانش و توحید و ولایت پذیری  امکان پذیر است و ولایت پذیری  شرط اساسی هدایت، ترقی و بالندگی است.

سوره مبارکه کهف تقابل دو گروه حق و باطل را مطرح می نماید که عبارتند از: گفتگوی دو برادردینی با دو فکر مقابل هم، ایستادگی اصحاب کهف در مقابل تفکر غیر توحیدی سلاطین، از پای در آوردن دشمن توسط ذوالقرنین و تقابل دو جبهه شاکر و مطیع و دیگری ظالم و مشرک در آیه: "اما من ظلم ....... اما من امن و عمل صالحا ........" و به تحقیق، گروهی در مسیر تعالی قرار می گیرد که  تحت ولایت حق قرار داشته باشد و بداند که حمایت الهی تا بدانجا است که سیصد سال اصحاب کهف را از گزند دشمنان و مشرکان زمان خویش، محفوظ می دارد. 

در این مقاله به عوامل رشد و اعتلای انسان در سوره کهف که عبارتند از:  ولایت پذیری، صبرتوأم با علم، توحید، حمد الهی، جوانمردی، توحید وآرامش  پرداخته شده است. از سوی دیگر عواملی همچون ادعای بی پایه و اساس، جهل، کبر، غفلت یا پندارگرایی، صحابت باغافلان از خدا، شرک، تعلق به دنیا که مانع از رشد و اعتلای انسان می گردند، اشاره شده است.

مفهوم  شناسی

پیشرفت در لغت به معنای: الف: پیش رفتن، جلو رفتن، ب: ترقی، رشد (مصطفی حسینی دشتی، ج1، 1385، ص662؛ محمد معین،ج2،1386،ص690)

رشد: 1- به معنای نمو، ترقی، بالیدگی2- به راه راست شدن، از گمراهی به راه آمدن،3- پایداری و ایستادگی در راه راست(حسن عمید،ج2، 1382،ص1046)

رشد: 1- به راه راست رفتن، هدایت شدن2- بالیدن و نمو کردن، 3- نمو، ترقی(محمد معین، ج2،1386،ص1170)

رشد: 1- به راه شدن ( از آنندراج، غیاث اللغات، منتهی الارب) 2- هدایت شدن( از اقرب)3- راه راست یافتن( آنندراج، غیاث اللغات)4- تمیز نیک وبد، استقامت بر راه حق و تصلب در آن، استقامت در طریق حق و قرار و پایداری در آن، رَشَد، رشاد، بسامانی، برهی، رستگاری . مقابل غی . خلاف گمراهی و نابسامانی و نابراهی، در تداول فارسی زبانان، رشد کردن، نمو کردن، بالا کردن،رشد زیادی مایه ٔ جوانمردی است (امثال و حکم دهخدا ج2،ص868)،.

رشد و پیشرفت از نظر اصطلاحی

 پیشرفت از منظر رهبر معظم انقلاب: پیشرفت در اسلام وسیله ای برای رشد و تعالی انسان و زمینه ساز برقراری عدالت حکومت حق و روابط انسانی در جامعه و دنیای آباد و در نهایت یک مقدمه‌ى واجب براى کمال نهایى انسان بر خلاف پیشرفت در غرب که مبتنی بر سود مادی منهای اخلاق و معنویت است. (سید علی، خامنه ای، 25/04/1376 و۱۳۸۶/۰۲/۲۵)

ایشان از بین شاخص‌های گوناگون پیشرفت در نظام نبوی (صلی الله علیه و آله) به 7 مورد اشاره می‌فرمایند: «ایمان و معنویت»‏، «قسط و عدل»، «علم و معرفت»، «صفا و اخوت»، «صلاح اخلاقى و رفتارى»، «اقتدار و عزت» و «کار و حرکت و پیشرفتِ دائمى، در این بین، ایشان در مورد شاخص ایمان و معنویت می‌فرمایند: «انگیزه و موتور پیش‏‌برنده‌ی‏ حقیقى در نظام نبوى (صلی الله علیه و آله) ایمانى است که از سرچشمه‌ی دل و فکر مردم مى‌‏جوشد و دست و بازو و پا و وجود آن‏ها را در جهت صحیح به حرکت درمى‏‌آورد... شاخص اول دمیدن و تقویت روح ایمان و معنویت و دادن اعتقاد و اندیشه‌ی‏ درست به افراد است.» (آذرماه 1389)

حد رشد: حد تکامل، حد بلوغ، رسیدن به سنی که مسائل اجتماعی و امور زندگی و خیر و شر را بتوان تشخیص داد.(علی اکبر، دهخدا، ج2 ،1373)

با توجه به معانی لغوی و اصطلاحی می توان رشد و پیشرفت را حرکت صعودی به سوی تکامل، تعالی، جوانمردی و رستگاری زیر چتر ولایت الهی معنا کرد.

سوره مبارکه کهف

کهف غاری است در کوه و بطور استعاره به کسی که پناه و ملجأ مردم است اطلاق می شود (راغب اصفهانی، ج3، 1385) کهف الحصین، خطاب به همه حضرات معصومین است (زیارت جامعه کبیره)

 سوره کهف از 110 آیه تشکیل شده است  و کلمه "والیتلطف" که در وسط قرآن است در آیه 19 این سوره قرار دارد. سوره، مكى است و تنها یک آیه آن را مدنی می دانند: ابن عباس می گويد: تنها آيه: وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ‏ در داستان عيينة بن حصن فزارى در مدينه نازل شده است.‏(شیخ طبرسی، ج15، 1429ه.ش،ص3)

محتواى سوره همچون ساير سوره‏هاى" مكى" بيشتر بيان مبدأ و معاد و بشارت و انذار است، و نيز به مسأله مهمى كه مسلمانان در آن روزها سخت به آن نياز داشتند اشاره مى‏كند، و آن اينكه يك اقليت هر چند كوچك، در برابر يك اكثريت هر چند ظاهرا قوى و نيرومند، نبايد تسليم گشته و در فساد محيط حل شود، بلكه همچون گروه كوچك اصحاب كهف بايد حساب خودشان را از محيط فاسد جدا كنند، و بر ضد آن قيام نمايند.

جالب اينكه در اين سوره به سه داستانی اشاره شده است(داستان اصحاب كهف داستان موسى و خضر و داستان ذو القرنين) كه بر خلاف غالب داستانهاى قرآن در هيچ جاى ديگر از قرآن سخنى از اينها به ميان نيامده است (تنها در سوره انبياء آيه 96 به مسئله ياجوج و ماجوج بدون ذكر نام ذو القرنين اشاره شده است) و اين يكى از ويژگيهاى اين سوره است.(مکارم شیرازی، ج12، 1374، ص339)

 در این سوره  از چهار داستان  عجیب  سخن به میان آمده 1- داستان اصحاب کهف 2- داستان همراهی حضرت خضر(ع)  با حضرت موسی (ع) 3- داستان ذوالقرنین 4-از آیه 32 به  بعد خداوند گفتگوی دو مردی را بیان می کند که یکی از آنها فقیر مؤمنی است  و دیگری صاحب دو باغ انگور و خرما که به رفیق فقیر خود می گوید: من از تو مال بيشترى دارم، و عزتم از نظر نفرات يعنى اولاد و خدم از عزت تو بيشتر است و در جواب، مرد مؤمن، که هرگز عزت و شرف خود را در برابر فرد بى ايمان از دست نداد، و تا آنجا كه مى‏توانست وی را نصيحت و ارشاد نمود می گوید: چرا وقتی وارد باغت شدی نگفتی همه چیز از آن خداست و سرانجام اعلام بيزارى از شرک و کبر و دنیاطلبی نمود و عاقبت نیز پیروزی از آن او گردید. لذا می تواند پیام این داستان به مؤمنان این باشد که در شرائطى همچون آغاز دعوت پيغمبر (ص) که مؤمنان اندک بودند و از حیث مادی تنگ دست، بدانند اگر ثروتمندان بى ايمان جنب و جوشى دارند موقت و خاموش شدنى است، همانند فقر و تنگدستى افراد با ايمان.

سوره کهف، از آغاز تا انتهایش، سیر کلی و خط مشی یک انسان موحد را ا بیان می نماید و در اثناء سوره به صورت داستان، یعنی با ذکرمصادیق، راهکارها را بیان مینماید.

از لطائف سوره مبارکه کهف  این است که با حمد و ستايش خداوند آغاز، و با توحيد و ايمان و عمل صالح پايان مىپذیرد. به معنی آن است که  یک روح کلی حمد در سراسر سوره حاکم است.

کل سوره تقابل دو گروه حق و باطل را مطرح می نماید مثلا: دو برادردینی با دو فکر مقابل هم. ایستادگی اصحاب کهف مقابل تفکر جهانی. ذوالقرنین با ساخت سد مستحکم و مبارزه با یأجوج و مأجوج که در نهایت، دشمن سرسخت را از پا در می آورد.

عوامل پیشرفت در سوره مبارکه کهف

به عواملی که سبب رشد و تکامل انسان گشته و او را از ظلمت به نور و از هلاکت به رستگاری سوق می دهد، در سوره مبارکه کهف، اشاره می نمائیم.

1)     حمد و سپاس

حمد" در مقابل قدح و ذم و به معنای ستایش در برابر کمال و کار اختیاری زیباست. (عبدالله، جوادی آملی، ج1،1379،ص326) قرار گرفتن واژه حمد در سوره مبارکه کهف به خاطر نزول قرآنی است که بدون هیچ نقص برای هدایت، رشد و سعادت انسان، از سوی خداوند به وی اعطا شده است. در این سوره آمده است:

"الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً " "قَيِّماً لِيُنْذِرَ بَأْساً شَديداً مِنْ لَدُنْهُ وَ يُبَشِّرَ الْمُؤْمِنينَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً "(سوره کهف، آیه 1و2)همه ستايش‏ها ويژه خداست كه اين كتاب را بر بنده‏اش نازل كرد و براى آن هيچ گونه انحراف و كژى قرار نداد.[كتابى‏] است درست و استوار [و برپادارنده مصالح حيات انسان‏] تا از سوى خود [ستمكاران را] به عذابى سخت بيم دهد، و مؤمنانى را كه كارهاى شايسته انجام مى‏دهند، مژده دهد كه براى آنان پاداشى نيكوست.

از میان پنج سوره ای که در قرآن کریم با" الْحَمْدُ لِلَّهِ‏" آغاز گردیده، سوره کهف بیانگر این نکته است که اصولا مسأله تربيت جهانيان بدون بهره گیری از قرآن کریم  میسر نیست. در همین راستا برای شناخت ویژگیهای حمد از سخنان گهربار امام سجاد(ع) به شرح ذیل بهره می گیریم.

ویژگیها و آثار حمد از دیدگاه امام سجاد علیه السلام

امام سجاد علیه السلام می فرماید: حمد ویژه خدایی است که در اولیت بی آغاز و در آخریت بی انجام است.....ستایش از آن خدایی است که اگر توفیق شناخت حمد خود را از بندگانش دریغ می کرد و به انسانها نمی آموخت تا در برابر نعمتهای پیاپی او حمد کنند، در نعمتهایش تصرف کرده، از آن بهره مند می شدند و او را حمد نمی کردند و بدون هیچ گونه سپاسی، از رزق الهی به طور گسترده بهره برداری می کردند و با چنین کفرانی از حدود انسانیت خارج و به مرز  بهیمیت می رسیدند؛ آنگاه همانند چهارپایان یا فروتر از آنها می شدند. و حمد خدای را...؛ حمدی که خدای سبحان با آن، ما را هم زیست حامدان و شاکران قرار دهد و با آن، به سوی رضایت و عفو ذات اقدس الهی از دیگران سبقت گیریم؛ حمدی که تاریکیهای برزخ با آن زدوده شود و پیمودن راه برزخ به سوی قیامت کبرا و رستاخیز عمومی با آن آسان گردد و جایگاه ما در نزد شاهدان اعمال (پیامبران، امامان و فرشتگان) با آن شریف و گرامی شود در روزی که  هر کس برابر ره آوردش جزا داده شود و بر هیچکس ستمی نرود؛ حمدی که ما را به برترین مقام علیین برساند؛ حمدی که در روز خیره شدن چشمها، دیده ما بدان روشن گردد و در روز سیاه شدن سطح اندامها روی ما به آن سفید گردد؛ حمدی که مایه رهایی از آتش دردناک الهی و عامل نیل به جوار کریمانه حق باشد؛ حمدی که با آن به عالم فرشتگان مقرب راه یافته با آنان رقابت کنیم و با آن به پیامبران مرسل بپیوندیم، ....(سحیفه سجادیه، استاد ولی، ،دعای اول،1385)

سید الساجدین امام  سجاد (علیه السلام) در این دعا، ویژگیها و آثار حمد در دنیا، برزخ، قیامت و پایگاه رفیعی که با حمد می توان به آن دست یافت و همچنین برخی از آثار ترک حمد می پردازد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

 الف: حمد فصل مقوم انسان است: فیلسوفان "نطق" را فصل مقوم و مرز انسانیت انسان می دانند. در فرهنگ قرآن و عترت، انسان به معنای " حیوان ناطق" نیست. بلکه معنایش "حیوان ناطق حامد" است.

بنابراین، اگر کسی حامد نبود یا تنها در حد زبان اهل حمد بود نه در قلب و از روی ایمان، گر چه بر خلاف حیوانات که ساکتند، او حیوان ناطق و گویاست اما از حدود انسانیت خارح شده، به مرز بهیمیت پیوسته است؛ زیرا چهارپایان از نعمتها بهره می برند، ولی معرفت حمد ندارند.

ب: حمد عامل همزیستی با پیامبران و فرشتگان و ره توشه ای برای سرعت و سبقت به سوی رضایت و عفو الهی

 است.

ج: حمد، روشنی بخش تاریکیهای عالم برزخ و هموار کننده راه انسان به سوی رستاخیز است.

د: حمد جایگاهی شرافتمندانه نزد گواهان قیامت به انسان می بخشد.

ه: حمد عامل ترفیع انسان به اعلی علیین، مایه روشنی چشم و رو سفیدی در قیامت است.

از این کلام برمی آید که حمد، تنها گفتن " الحمدلله" و مانند آن نیست، بلکه حمد عقیده و اخلاق و عملی است که اگر کسی به آن آراسته شد، به آن مقام رفیع می رسد. حامد باید هم با قلب و هم با زبان، خدا را ستایش کند و هم نعمتهای الهی را شناخته، هم آنها را از خدا بداند و سپس آنها را در جای خود صرف کند.

و: حمد عامل رهایی از عذاب دردناک آتش و رهیابی به جوار کریمانه حق است.

ز: حمد وسیله ای برای رقابت با فرشتگان و پیوستن به پیامبران  در بهشت است.

ح: حمد عامل دستیابی انسان به طاعت، عفو، رضوان و مغفرت حق است.

ط: حمد راهی به سوی بهشت لقای حق، و نگهبانی در برابر انتقامها و عقوبتهای الهی و مایه ایمنی از خشم خداوند است.

ی: حمد حاجز و مانعی در برابر عصیان و دستیاری بر ادای حق خداست.

ک: حمد عامل عروج به اوج سعادت اولیا و پیوستن به سلک شهیدان راه خداست.

لذا شاخصه رشد در انسان حامد این است که حامد حقیقی کسی است که در مقام درک بفهمد که همه نعمتها از جانب خدای سبحان است، در مقام عمل هر نعمتی را در جای خودش صرف کند و با زبان نیز اعتراف کند که همه نعمتها از آن اوست. چنین حمدی مقوم انسانیت انسان است و گرنه اصل حمد در هر موجودی یافت می شود. پس مرتبه کمال حمد، فصل مقوم انسان است و کسی که  فاقد آن مرتبه کمال است، از حد انسان معقول و مقبول نازل است.(عبدلله، جوادی آملی،1379،ج1)

بنابراین اولین نشانه حمد در سوره مبارکه درک این شاخصه استکه کتاب قرآن که کتاب تربیت بشر است و هدایت گر انسانها است هیچ نقصی ندارد و اگر دچار اعوجاج بود قیم نبود، خداوند قرآن را مصون از انحراف معرفی می کند و در نتیجه قیم انسان ها است و جامعه بدون قیم همانند کودک بی سرپرست است، اصلی که انسان را مستقیم نگاه می دارد، دین اوست و قیم انسان باید از هر اعوجاجی مصون باشد. بنابراین چون قرآن قائم است، قیم انسان ها است و می تواند به خوبی آنها را سرافراز و حفظ کند و چون دین عامل قیام جامعه انسانی است، جامعه ای می تواند برای خدا قیام کند که متدین باشد. (عبدلله، جوادی آملی، 1378،ج12، ص 160)

2)     جوانمردی

" فتية" جمع" فتى" به معنى جوان شاداب است اما از آنجا كه در سن جوانى بدن نيرومند و احساسات پرجوش و عواطف پرخروش است، و از نظر جنبه‏هاى روحى قلب جوان آماده پذيرش نور حق و كانون محبت و سخاوت و عفو و گذشت است بسيار مى‏شود كه اين كلمه (فتى و فتوت) به معنى مجموعه اين صفات به كار مى‏رود هر چند در سن و سالهاى بالا باشد، همانگونه كه از كلمه جوانمردى و فتوت در فارسى امروز نيز اين مفاهيم درک می شود.(ناصر مکارم شیرازی،1374، ج12،ص360)

مردانگی و جوانمردی، از خصلت های ارزشمندی است که انسان را به «اصول انسانی»، «شرافت»، «تعهّد و پیمان» و رعایت حال درماندگان پای بند می سازد. کسی که به حق وفادار بماند و از پستی و ستم گریزان باشد، از ضعیفان پشتیبانی کند، از خیانت و نیرنگ دوری گزیند، و به ظلم و حقارت و دنائت تن ندهد، اهل گذشت و ایثار و فداکاری باشد، «جوانمرد» است

در آیه 13 خداوند اصحاب کهف را جوانمرد خطاب می نماید:" نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدى"‏(سوره کهف، آیه 13)( ما خبر بزرگ آنان را به درستى براى تو حكايت مى‏كنيم؛ در واقع آنان جوانمردانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند، و (ما) بر هدايتشان افزوديم.)

آیه شریفه به حقیقی بودن داستانهای قرآن اشاره دارد، که در بر دارنده خبر مهم، "نبأ"مفید و پندآموز است، و داستانهایی که حقیقتی را مکشوف و بیان می نمایند قطعا  کارکرد تربیتی و نکات پرورشی در آنها وجود دارد، که باید از آنها پند گرفته و چراغ راه خود نماییم. سپس قرآن کریم از جوانان یکتاپرستی که در دوران حاکمیّت دقیانوس، از ظلم و شرک او گریختند و به غار پناه بردند (اصحاب کهف) با تعبیر «فتیه» (جوانمردان) یاد می کند.چرا که زیر بار ظلم و طاغوت زمانه سر تسلیم فرود نیاوردند و از شرک و بت پرستی بیزار بودند و ایمان واقعی به پروردگارشان داشتند که سبب رشد و هدایت آنها را فراهم نمود سپس  می فرماید هدایت آنها را افزودیم. لذا مشخص می گردد که هدایت دارای مراتبی است و آنها از این هدایت نیز برخوردار بودند.

3)     توحید و آرامش دل

در آیه 14 خداوند می فرماید: "وَ رَبَطْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً" (سوره کهف، آیه14) (و بردلهایشان قوت بخشیدیم آنگاه که [در مقابل مشرکان] قیام کردند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمان ها و زمین است، غیر او هرگز معبودی را نخواهیم خواند که در این صورت حتما ناحق گفته ایم.)

ما دلهای  اصحاب کهف را آرام، استوار و محکم گرداندیم زیرا آنها در برابر انحرافات جامعه قیام نمودند و زیر بار طاغوت زمانه سر تسلیم فرود نیاوردند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است یعنی به تمام اربابهای زمانه دست رد زدند و موحد واقعی بودند و ثمره این توحید در ربوبیت «رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» بنده و عبد محض خدا قرار گرفتن است. «لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً» 

بنابراین امدادهاى الهى، در سايه‏ى ايمان، وحدت، قيام و توكّل بر خداوند تبارک و تعالی بدست می آید. «رَبَطْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا»

4)     توحید و سپاسگزاری

شکر  به یاد آوردن و تصور نعمت و اظهار نمودن آن است.(راغب اصفهانی،1383، ج2، ص343)

شکر محکم ترین سنگر عبودیت است وشیطان قسم خورده است که نگذارد اکثریت شکر کنند" لا تجد اکثرهم شاکرین" در داستان دو مردی که با هم گفتگو می کردند (قبلا بیان شد) آیه 38 شاخصه موفقیت مرد مؤمن فقیر را در اعتقاد او به یگانگی و محصور دانستن تمام امور در ید قدرت لایزال الهی بیان می نماید که در ذیل به آن اشاره می شود: 

مرد متمکن سست ایمان به مرد فقیر مؤمن گفت: باغ من هرگز نابود نمی شود. و او پاسخ داد:

"لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً" (سوره کهف، آیه38) من احدى را شريك خدا قرار نمى‏دهم زیرا او پروردگار من است" و جائز نيست كسى را شريك او بدانم)

سپس گفت: تو افتخار مى‏كنى كه باغ و زراعت و ميوه و آب فراوان دارى، ولى من افتخار مى‏كنم كه پروردگار من خدا است، خالق من، رازق من او است، تو به دنيايت مباهات مى‏كنى، من به عقيده و ايمان و توحيدم!" و من هيچكس را شريك پروردگارم قرار نمى‏دهم" (وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً).

بعد از اشاره به مسأله توحيد و شرك كه مهمترين مسأله سرنوشت‏ساز است، مجددا او را مورد سرزنش قرار داد و گفت:" تو چرا هنگامى كه وارد باغت شدى نگفتى اين نعمتى است كه خدا خواسته"، چرا همه اينها را از ناحيه خدا ندانستى و شكر نعمت او را بجا نياوردى؟! (وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ‏) " چرا نگفتى هيچ قوت و قدرتى جز از ناحيه خدا نيست" (لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏).

اگر تو زمين را شكافته‏اى، بذر پاشيده‏اى، نهال غرس كرده‏اى، درختان را بر داده‏اى! و به موقع به همه چيز آن رسيده‏اى تا به اين پايه رسيده است، همه اينها با استفاده از قدرتهاى خداداد، و امكانات و وسائلى است كه خدا در اختيار تو قرار داده، تو از خود هيچ ندارى و بدون او هيچ هستى!(ناصرمکارم شیرازی، ج12،ص433)

پس آنچه كه آدمى يعنى يك انسان تمام عيار و تام الخلقه از علم و قدرت و حيات و تدبير دارد، و با تدبير خود اسباب هستى و طبيعى عالم را در راه رسيدن به مقاصدش تسخيرمى‏كند همه و همه تنها مملوك خداى سبحان است، و خدا آنها را به انسان داده و از ملك خویش خارج نکرده و هر چه را كه به انسان عطا نموده، با مشيت خود انجام داده، كه اگر نمى‏خواست انسان مالك هيچ چيز نبود، بنابراین انسان نمى‏تواند مستقل از خداى سبحان باشد، نه در ذاتش، نه در آثار ذاتش و نه در چيزى از اسباب هستى كه در اختيار دارد. (محمدحسین، طباطبایی، ج‏13، ص 437)

خداوند تعلیم می دهد که  انسان موحد واقعی دارای ویژگیهایی است: الف: بنده  محض معبود خویش است. ب: مستقل نیست. ج) می داند مالک حقیقی داراییهایش خداوند متعال است. در نتیجه همیشه شاکر و سپاسگزار او است و خداوند نیز در همه حال یار و مددکار او خواهد بود و مأوا یش فردوس برین می باشد.

5)     اعمال صالح

و مراد از" باقيات الصالحات" در جمله‏" وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلًا" (سوره کهف، آیه 46) اعمال صالح است، زيرا اعمال انسان، براى انسان نزد خدا محفوظ است و اين را نص صريح قرآن فرموده. پس اعمال آدمى اگر صالح باشد براى آدمى باقى مى‏ماند. " باقيات الصالحات" خواهد بود، و اينگونه اعمال نزد خدا ثواب بهترى دارد، زیرا خداى تعالى در قبال آن به هر كس كه عمل صالح انجام دهد جزاى خير مى‏دهد. و نيز نزد خدا بهترين آرزو را متضمن است، چون آنچه از رحمت و كرامت خدا در برابر آن عمل انتظار مى‏رود و آن ثواب و اجرى كه از آن توقع دارند بدون كم و كاست و بلكه صد در صد به آدمى مى‏رسد.

از طرق شيعه‏  و سنى‏  از رسول خدا (ص) و از طرق شيعه‏  از ائمه اهل بيت (ع) روايت شده كه منظور از" باقيات الصالحات" تسبيحات چهارگانه يعنى" سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اكبر" است. و در بعضى‏ کتب آمده كه مراد از آن نماز و در بعضى‏  ديگر مقصود از آن مودت اهل بيت است، و همه اينها از باب ذكر مصاديق آيه است كه جامعش آن است كه منظور از" باقيات الصالحات" اعمال صالح است.(محمد حسین طباطبایی،ج13، 1374،ص443)

6)     صبر توأم با علم

صبر، ثبات انگیره دین در مقابل انگیزه شهوت است.(سید عبدالله شبر، 1380، ص359) صبر در این سوره در ارتباط حضرت موسی با حضرت خضر(علیهم السلام) مطرح گشته است.

زمانی که حضرت موسی (علیه السلام) از حضرت خضر (علیه السلام) درخواست همراهی نمود، حضرت خضر( علیه السلام)  گفت: تو نمی توانی صبر کنی، زیرا از علم ولایت و اسرار غیب آگاه نیستی و صبر برای انسانی که عالم نیست، دشوار است: " وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً  ( سوره کهف، آیه68) هر اندازه انسان خبیر به قضا و قدر باشد، صبرش آسانتر است.

برای آنکه انسان بتواند صابر باشد، چاره ای جز تحصیل علم و معرفت ندارد. علم و معرفت از سختی حادثه می کاهد و تحملش را در ذائقه انسان شیرین می کند. بنابر این حضرت نوح علیه السلام که قریب ده قرن صبر کرد و هرگز احساس خستگی نمی کرد، برای این بود که به اسرار عالم عالم بود.( عبدلله، جوادی آملی، ج6، 1378،ص264)

انسان خردمند می داند که در مواضع خطر، جز خدا تکیه گاه دیگری ندارد، چنانگه خداوند می فرماید:"وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدا"(سوره کهف، آیه 27) و از کتاب پروردگارت آنچه به تو وحی شده است تلاوت کن.کلمات او را تغییر دهنده ای نیست و هرگز جز او پشت و پناهی نخواهی یافت.)

داستان حضرت موسى و حضرت خضر (علیهما السلام) (هر چند نام خضر در اين سوره نيامده است) اشاره به این دارد كه چگونه حضرت موسى علیه السلام در برابر كارهايى كه ظاهرا زننده اما باطنش پر مصلحت بود نتوانست صبر و حوصله بخرج دهد، ولى پس از توضيحات حضرت خضر علیه السلام به عمق مسائل كاملا آگاه شد و از بيتابى خود پشيمان گشت. اين نيز درسى است براى همه ما، تا به ظواهر حوادث و رويدادها ننگریم، و بدانیم در پس اين ظواهر، باطنى بسيار عميق و پر معنى نهفته است.(ناصر مکارم شیرازی، ج12، 1374،ص338)

رحمت توأم با علم

علمی نافع و  تعالی انسانی را سبب می گردد که با رحمت الهی همراه باشد. خداوند در باره حضرت خضر فرمود:

"فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ‏مِنْ لَدُنَّا عِلْما"(سوره کهف، آیه65) بنده ای از بندگان ما (خضر) را یافتند که ما به او از نزد خود رحمت داده ایم و او را ازپیش خودمان عالم کرده ایم. یعنی رحمت خدا با علم راستین همراه است و علمی که رحمت الهی آن را همراهی نکند نافع نیست و علم نافع چیزی است که پرهیزگاران گوششان را وقف آن نموده اند و سالکان صالح از علم غیر نافع به خدا پناه می برند. اعتراض حضرت موسی(ع) درباره کارهای حضرت خضر (ع) بر اساس ظاهر شرع بود و پاسخ خضر به حضرت موسی(ع) بر اساس ولایت و رحمت مطلقه و علم لدنی بود که هر دو صحیح و هر یک به جای خود معتبر است. (جوادی آملی، ج7،1379،صص209-208)


8)  خدمت به محرومان و مظلومان
خداوند از آیه 83 راجع به ذوالقرنين ميفرماید: « إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً» (كهف/84)  (همانا ما او را در روى زمين قدرت داديم و از هر چيزى (كه اراده مى‏كرد) اسباب و وسايلى (مانند دانش و توان و امكانات) در اختيار او نهاديم.)

خداوند می فرماید: هرآن  چه ذوالقرنین بخواهد وسيله‌اش را در اختيارش قرار دادیم. يعني دستش باز بود، همه چيز در اختيار داشت.

انسانی كه ازامكاناتی برخوردار است بايد در رفع مشكلات مردم و محرومین، تمام سعی خویش را مبذول نماید. بنابراین براي مردان خدا شرق و غرب فرقی ندارد. آیه بیان می کند: «بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْس‏» (كهف/86) چون به مغرب خورشيد رسيد «بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْس‏» (كهف/90) چون به محل طلوع خورشيد رسید.

 بنابراین ذوالقرنين به شرق و غرب هجرت نمود و از طریق امكاناتی که خداوند به وی عطا کرده بود  به مشكلات مردم  در شرق و غرب رسیدگی می نمود. زیرا تا انسان در متن مردم قرار نگیرد، مشكلات را درك نمي‌كند. خداوند به پيامبرش مي‌فرماید:. «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوى‏» (ضحي/6) آيا تو را يتيم نيافت، پس پناه داد؟ مي‌فرمايد: «فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ» (ضحي/9)  پس هيچ يتيمى را خوار مشمار
در پی «وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً» از هر چیزی به ذوالقرنين داديم می فرماید:  «: «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبا» » "بعد از آن از اسباب و وسائلى كه در اختيار داشت مجددا بهره گرفت"

سه بار اين جمله «ثمُ‏َّ أَتْبَعَ سَبَبًا»، تكرار شده است. می توان به این نتیجه رسید که ذوالقرنین برای کمک به هم نوعانش از اسبابی كه در اختيار داشت در خدمت به مردم، تمام تلاش خویش را صرف می نمود. و شرق و غرب و دوری و محرومیت برایش تفاوتی نداشت.

مشخصه بارز ذوالقرنين اين بود كه سد سازي اش در منطقه‌اي انجام شد كه خداوند مي‌فرمايد:

"حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ‏ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلا"(سوره کهف، آیه 93)

تا زمانى كه ميان دو كوه رسيد، نزد آن دو كوه، قومى را يافت كه هيچ سخنى را به آسانى نمى‏فهميدند:

آیه اشاره به اين دارد که ذوالقرنین به يك منطقه كوهستانى رسيد و در آنجا جمعيتى (غير از دو جمعيتى كه در شرق و غرب يافته بود) مشاهده كرد كه از نظر تمدن در سطح بسيار پائينى بودند، چرا كه يكى از روشنترين نشانه‏هاى تمدن انسانى، همان سخن گفتن است. بعضى نيز اين احتمال را داده‏اند كه منظور از جمله" لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا" اين نيست كه آنها به زبانهاى معروف آشنا نبودند، بلكه آنها محتواى سخن را درك نمى‏كردند، يعنى از نظر فكرى بسيار عقب مانده بودند (ناصر مکارم شیرازی،1379،ج12، ص 533)

 صنعت سد سازی رانزد آنها برد که آدم‌هاي بدوي و ابتدايي، بودند و هيچ نداشتند. سدي ساخت كه از نظر بزرگي مي‌فرمايد: به قدري بزرگ بود كه کسی از آن بالا نمی توانست برود «لم يظهروا عليها» و از نظر كيفيت،  نمي‌شد سوراخ كرد. «لَهُ نَقْبًا» (كهف/97). ذوالقرنین نمی گوید" من"  انجام دادم، می گوید:" قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا"(سوره کهف، آیه98) گفت: اين (عمل) رحمتى است از جانب پروردگار من (تا آن گاه كه وعده پروردگارم فرا رسد)، پس چون وعده پروردگارم (كه حادثه‏اى است مربوط به خرابى آن يا قيام رستاخيز) فرا رسد آن را درهم كوبد و خرد كند، و وعده پروردگار من هميشه حق و ثابت است.

وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْمِرفَقا

 ( سوره کهف، آیه 16)

آن کس را که خداوند هدایت کرد، حتما راه یافته است و به مقصد می رسد و آن کس که عمدا خود را از مسیر هدایت الهی بیرون برد و به کیفر اضلال الهی مبتلا کرد، هرگز برای او سرپرستی ارشاد کننده و به مقصد رساننده نخواهی یافت؛ ، فقط شامل  سالکان کوی حق می شود.

خداوند می فرماید اگر قسط و عدل را رعایت کنید عدل الهی زنده می شود و این برای شما خیر است و می ماند، چنانکه در برابر المال و البنون زینه الحیاه الدنیا می فرماید: الباقیات ....... ( سوره کهف، آیه 46) آنچه باقی و صالح است بهتر است.

اصل لقاء الله قابل نیل است و خداوند به آن وعده داده است فمن کان یرجوا لقاءالله ربه ( سوره کهف، آیه 110) اگر کسی امید لقاءالله دارد، شرطش اجتماع حسن فاعلی و حسن فعلی است. یعنی انسان، موحد خوبی باشد و در مقام عمل نیز اهل توحید باشد. بنابراین کسی که خدا را با دل  میبیند سرش اجتماع حسن فاعلی و حسن فعلی است و آن که از شهود جمال خدا محروم است سرش سوء فاعلی و سوء فعلی است.

 

7)     ولایت پذیری

ولی و ولایت با فتحه روی واو به معنای سرپرستی است(راغب اصفهانی،ج3،1385، ص489)

در نتیجه گیری پایانی هر داستان و یا دراثناء آن  ذکر اینکه ولایت از آن خداوند متعال است در تمام سوره جاری و ساری است. به طور مثال در نتیجه گیری داستان اصحاب کهف بیان می شود که خداوند به رسولش می فرماید: بگو:"قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍ‏ وَ لا يُشْرِكُ في‏ حُكْمِهِ أَحَدا"(سوره کهف، آیه 26) (بگو: «خداوند از مدّت توقفشان آگاهتر است؛ غيب آسمانها و زمين از آن اوست! راستى چه بينا و شنواست! آنها هيچ ولىّ و سرپرستى جز او ندارند! و او هيچ كس را در حكم خود شركت نمى‏دهد)

آنهاولیی غير از خداى متعال ندارند " ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ ..." و مراد از جمله بعديش يعنى جمله‏" وَ لا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً" ولايت ديگرى را به نحو اشتراك با خدا نفى مى‏كند. و خلاصه معناى آن دو اين است كه غير خدا نه ولايت مستقل دارند و نه با خدا در ولايت شريكند.(محمد حسین طباطبایی،ج13، 1374،ص385)

و همچنین در نتیجه داستان دو  مردی که با هم گفتگو می کردند خداوند می فرماید:

هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (سوره کهف، آیه 44)در اين مورد (و امثال اين گرفتارى‏ها) مالكيت امر و يارى تنها از آن خداى به حقّ است. او از نظر پاداش بهتر و از حيث تأمين عاقبت نيكوتر است (غير او را نه ولايت امر است، نه پاداش و نه تأمين عاقبت).

و بنا براين، ولايت همه امور انسانها و هر موجود ديگرى و ملك تدبير آن تنها از آن حق تعالی است، زیرا او يگانه معبود حق است، كه تمامى تدابير و تاثيراتش همه بر اساس حق و واقع است، و ساير اسباب ظاهرى كه بشر گمراه، آنها را شركاى خدا در مسأله تدبير و تاثير مى‏پندارند، در ناحيه ذات خودشان باطلند و مالك هيچ اثرى از آثار خود نيستند. (محمد حسین طباطبایی ، ج‏13،1374 ،ص 441)

در داستان ذی القرنین: وی توجه مردم را به ولی خداجلب می کند و می گوید: "هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي" من نیستم همه این امور از جانب پروردگار من به انجام رسیده است.

و در داستان حضرت خضر و موسی (علیهما السلام) نیزبحث تبعیت و ولایت پذیری از ولی خدا مطرح  است. حضرت موسی (ع) می فرماید: قالَ لَهُ مُوسى‏ هَلْ أَتَّبِعُكَ‏ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (سوره کهف، آیه66) (موسى به او گفت: «آيا از تو پيروى كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده و مايه رشد و صلاح است، به من بياموزى؟)

موانع رشد در سوره کهف

1)     ادعای بدون دلیل

"ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ كَبُرَتْ‏ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلاَّ كَذِباً "(سوره کهف، آیه 5) (برايشان و براى پدرانشان بدان (ادعا،) هيچ علمى نيست؛ بزرگ سخنى از دهانشان بيرون مى‏آيد، (آنان) جز دروغ نمى‏گويند)

بررسى اعتقادات انحرافى نشان مى‏دهد كه غالب، از ادعاهاى بى دليل سرچشمه گرفته كه گاهى به صورت يك شعار كاذب از ناحيه كسى ابراز ميشود و ديگران دنبال آن را ميگیرند، و يا به صورت سنت نياكان از نسلى به نسل ديگر انتقال مى‏يابد. ضمنا قرآن به ما مى‏آموزد از هر كس و مربوط به هر كس باشد در همه حال از ادعاهاى بى دليل جدا بپرهيزيم.

در آيات فوق خداوند چنين كارى را بزرگ و وحشتناك شمرده، و آن را سرچشمه كذب و دروغ معرفى كرده است.

اين اصلى است كه اگر مسلمانان درسراسر زندگى خود از آن پيروى كنند يعنى بى دليل چيزى نگويند، بى دليل چيزى نپذيرند، و اعتنايى به شايعات و ادعاهاى عارى از دليل نكنند بسيارى از نابسامانيهایشان سامان مى‏يابد.(ناصر مکارم شیرازی،1374 ، ج‏12، ص 345)

2)     جهل

 از جمله موانع رشد و بالندگی عبارت است از: جهل و عدم تعقل که منجر به کذب و دروغ می گردد. علم و دانش، تفكر و تعقل يكی از عوامل سازنده انسان به شمار می ‌رود، قرآن كريم برای علم و آگاهی ارزش بسياری قايل است در ارزش علم و دانش همين بس كه نخستين آياتی كه بر پيامبر(ص) نازل شده است سخن از علم به ميان آمده است اگر كسی علم و آگاهی نداشته باشد نمی ‌تواند تكليف الهی را بشناسد تا به اطاعت صحيح از آنها تن در دهد.

كسی كه از دانش تهی باشد از كجا می ‌تواند به خالق خویش شناخت و معرفت پیدا کرده و به هدف حيات خويش دست يابد تا در آن مسير گام بردارد. خداوند به کسانی که برای خدا فرزند قائل می شوند می فرماید: ما لهم به من علم ( سوره کهف، آیه 5)

قرآن علت شرک آنها را جهل خود و پدرانشان می داند.

3)     کبر

کبر عبارت است از احساس راحتی و اعتماد و تکیه انسان بر اینکه خود را از دیگران برتر می داند (سید عبدالله شبر، 1380، ص284)

کبر چرکی است که صفحات شفاف دل را تیره می کند و انسانی که دلش تیره شد، از شهود حق و گرایش به فضیلت باز می ماند، انسان متکبر از برهان عقلی و نقلی محروم است زیرا دلیل قطعی، باهر و ظاهر است و دلیل قطعی را سلطان می نامند زیرا بر وهم و خیال سلطه دارد و رقیب مجادل را مقهور و مغلوب می سازد. این انسانها به دلیل اینکه قبله آنها منافع شخص آنهاست و همه چسز را در خود و برای خود می بینند، از رشد باز مانده و در نتیجه فطرتشان شکوفا نمی شود.

شیطان نیز گرفتار خود بینی شد و براساس ابتلای به این بیماری هنگامى كه خداوند به ابلیس فرمان داد به حضرت آدم سجده کن  " قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين‏" (سوره اعراف، آیه 12)

(خدا به ابليس) فرمود:» هنگامى كه به تو فرمان دادم چه چيزى تو را بازداشت كه (سجده كنى و به آدم) سجده نكردى؟! «گفت:» من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريدى و او را از گِل آفريدى!

«گفت:» من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريدى و او را از گِل آفريدى! لذا سجده نکرد. و از امر پروردگارش سرپیچی نمود: "وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُوني‏ وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلا"  (سوره کهف، آیه 50)

و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم:» براى آدم سجده كنيد. «پس [همگى‏] سجده كردند جز ابليس، كه از جنّ بود و از فرمان پروردگارش خارج شد. پس آيا جز من، او و نسلش را دوستان (و سرپرستان خود) مى‏گيريد، در حالى كه آنان دشمن شما هستند؟! و بد است براى ستمكاران جايگزينى (شيطان به جاى خدا).

در  آیه 34 سوره کهف کبر و غرور مرد ثروتمند را اینگونه بیان می کند:

وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً (سوره کهف، آیه34)آن شخص كه برايش باغها قرار داديم به رفيقش در حالى كه با او گفتگو و بحث مى‏كرد گفت:" من از تو مال بيشترى دارم، و عزتم از نظر نفرات يعنى اولاد و خدم از عزت تو بيشتر است".

و سپس گفت گمان نمی کنم  هرگز این باغ نابود شود. "وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبيدَ هذِهِ أَبَدا" (و در حالى كه او نسبت به خويشتن ستمكار بود، داخل بوستانش شد، [و] گفت:» گمان نمى‏كنم كه هرگز اين (بوستان) نابود شود؛)

 اين سخن حكايت از پندارى مى‏كند كه با داشتن آن پندار از حق منحرف گشته، زیرا گويا خود را در آنچه خدا روزيش كرده- از مال و اولاد- مطلق التصرف ديده كه احدى در آنچه از او اراده كند نمى‏تواند مزاحمش شود، در نتيجه معتقد شده كه به راستى مالك آنها است، و اين پندار تا اينجا  عيبى ندارد، و ليكن او در اثر قوت اين پندار فراموش كرده كه خدا اين املاك را به وى تمليك كرده است، و الآن باز هم خود را مالك حقيقى می داند، اگر خداى تعالى از زينت زندگى دنيا كه فتنه و آزمايشى مهم است به كسى مى‏دهد، براى همين است كه افراد خبيث از افراد طيب جدا شوند. آرى اين خداى سبحان است كه ميان آدمى و زينت زندگى دنيا اين جذبه و كشش را قرار داده تا او را امتحان كند، و آن بى چاره خيال مى‏كند كه با داشتن اين زينت‏ها حاجتى به خدا نداشته منقطع از خدا و مستقل به نفس است، و هر چه اثر و خاصيت هست، در همين زينتهاى دنيوى و اسباب ظاهرى است كه برايش مسخر شده. (محمد حسین طباطبایی، ج13، 1374،ص427)

نتیجه خودبینی چیزی جز دور شدن ازحق و عدم شهود خدا و در نتیجه ثمری جز شرک به خدا برداشت نمی کند و همه این امور انسان را از مسیر الهی باز می دارد و کسی که دستش در دست خدا نباشد رشدی نخواهد کرد و هر آنچه که کاشته یک شبه از بین خواهد رفت و جز خسران و تباهی  محصولی برداشت نخواهد کرد. وَ أُحيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ‏ عَلى‏ ما أَنْفَقَ فيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَني‏ لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً (سوره کهف، آیه42) و ميوه او (با عذابى نابود كننده) احاطه شد؛ و به خاطر آنچه در مورد آن (بوستان) هزينه كرده بود، دو كف (دست) ش را مى‏گردانيد (و از پشيمانى به هم مى‏ماليد.)- در حالى كه آن (بوستان) بر داربست‏هايش فرو ريخته بود- و مى‏گفت:» اى كاش من هيچ كس را شريك پروردگارم قرار نداده بودم‏.

 چشم اینها در پرده و محجوب از یاد حق است. کسی که خود را می بیند، راه کمال خویش را نمی بیند و وقتی راه تکامل را ندید، چگونه حرکت کند زیرا حرکت، کمال اول است نسبت به هدف، و هدف، کمال آخر است و کسی

که از کمال اول محروم شد، هرگز به کمال بعدی نمی رسد. ( تفسیر موضوعی قرآن، ج7،1378، ص80)

از امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسیده است که ابلیس شش هزار سال، خداوند را عبادت کرده، که معلوم نیست از سالهای دنیاست، که هر سالش سیصد وشصت و پنج روز است،  یا از سالهای آخرت، که هر روزش به منزله هزار سال دنیاست: سته آلاف سنه لا یدری أمن سنی الدنیا أم من سنی الاخره ( نهج البلاغه، خطبه قاصعه) اما در نهانش کفر و استکباری وجود داشت که با آن امتحان، افشا و روشن شد. امتحان برای آن بود که درون را آشکار کند و آنچه در درون شیطان بود، استکبار بود که به سبب دستور سجده آشکار شد( سوره کهف، آیه 7، ص175)

4)     غفلت یا پندارگرایی

از موانع شکوفایی فطرت توحیدی انسان، پندارگرایی است؛ انسانی که می پندارد خدا او را نمی بیند، او در مشهد و محضر خدای سبحان نیست،  پنهان و نجوای او را نمی داند، قدرت و جاه و مال، او را جاودانه می کند و می پندارد که کاری که انجام می دهد  خوب است در حالی که به بدی مبتلاست. "الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً " (سوره کهف، آیه104) جزء زیانکارترین افراد به شمار می رود.

سر این که  انسان پندارگرا از شهود حقیقت و گرایش به فضیلت محروم می شود، آن است که دل های این گونه انسان ها تهی است، پندار محض و باطل است. لذا نه حق را مشاهده می کنند و نه فضائل را در زندگی خود پیاده می کند. راه زدودن پندارگرایی، شناخت حق و نیز اهل مراقبت و محاسبت بودن است. لذا خداوند می فرماید: الَّذينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ في‏ غِطاءٍ عَنْ ذِكْري وَ كانُوا لا يَسْتَطيعُونَ سَمْعاً " (سوره کهف، آیه101)(همان كسانى كه ديده [بصيرت‏] شان از ياد من در پرده [غفلت‏] بود، و نمى‏توانستند [سخن خدا را] بشنوند.) ." همانها كه گوش داشتند اما قدرت شنوايى نداشتند" وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً" در حقيقت آنها مهمترين وسيله حقجويى و درك واقعيات و آنچه عامل سعادت و شقاوت انسان مى‏شود را از كار انداخته بودند، يعنى چشمهاى بينا و گوشهاى شنوا را بر اثر انديشه‏هاى غلط و تعصبها و كينه‏توزيها و صفات زشت ديگر در حجابى سخت و سنگين فرو برده بودند.

آرى چهره حق آشكار است، و هر آنچه در این جهان است با انسان سخن مى‏گويد برای فهم حقیقت تنها يك چشم بينا و يك گوش شنوا لازم است و بس.

5)     صحابت با غافلان از یاد خدا

غفلت به معنای سهو و لغزشی است که انسان را به خاطر کمی مراقبت و کمی هشیاری و بیداری، فرا می گیرد.(راغب اصفهانی ،1383، ج2،ص704)  آیه شریفه در همین راستا می فرماید:

وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ‏ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (سوره کهف، آیه 28)

(و خودت را با كسانى شكيبا ساز كه بامدادان و عصرگاهان پروردگارشان را مى‏خوانند، در حالى كه ذات او را اراده مى‏كنند؛ و ديدگانت را از آنان بر مگير، در حالى كه زيور زندگى پست (دنيا) را خواهانى؛ و از كسى پيروى مكن كه قلبش را از يادِمان غافل ساختيم و از هوسش پيروى كرده، و كارش زياده‏روى است).

همانطور که صحابت سالکان کوی حق، در تهذیب روح سهم بسزایی دارد، رفاقت با غافلان و مجالست با ساهیان و مؤانست با سیه دلان در تیرگی آن تأثیرفراوانی دارد. لذا خدای سبحان تنها به ارشاد شرایط تزکیه اکتفا نکرده موانع آن را نیز تذکر داده و از آن نهی فرموده است: وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ‏ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً" از کسانی که قلبشان را از یاد خدا غافل ساختیم، اطاعت مکن، همانها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان افراطی است. زیرا صحابت، سبب خو پذیری اصحاب از یکدیگر است، ممکن است نفس اثرپذیر در اثر رفاقت تبهکاران از سوء سریره آنان متأثر شود و این همان اطاعت از غافل دلان است.(عبدلله جوادی آملی، 1378، ج12، ص390)

6)     شرک

شرکت به معنای مراعات کردن غیر خدا به او در بعضی امور مانند ریاکاری ، دروغ یا نفاق و یا اثبات شریک برای خدای تعالی .(راغب اصفهانی، جلد دوم، ،ص309،1383)

آيه: "أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلًا" (سوره کهف، آیه 103) به يك نقطه انحراف فكرى کافران كه پايه اصلى انحرافات ديگرشان بوده است اشاره كرده مى‏گويد:" آيا كافران گمان كردند مى‏توانند بندگان مرا بجاى من ولى و سرپرست خود انتخاب كنند"

آيا اين بندگانى كه معبود واقع شدند همچون مسيح و فرشتگان هر قدر مقامشان والا باشد از خود چيزى دارند كه بتوانند از ديگران حمايت كنند؟ يا بعكس، خود آنها هم هر چه داشتند از ناحيه خدا بود، حتى خودشان نيز نيازمندبه هدايت او بودند اين حقيقتى است كه آنها فراموشش كردند و در شرك فرو رفتند. (ناصر مکارم شیرازی، ج‏12،1374، ص556)

در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى‏فرمايد:" ما جهنم را براى منزلگاه كافران آماده ساختيم و از آنها در اين منزل پذيرايى مى‏كنيم"! "إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلًا".

7)      تعلق به دنیا

تعلق به دنیا و محبت به آن از موانع اساسی شکوفایی فطرت است به همین دلیل در روایات آمده حب الدنیا رأس کل خطیئه (بحارالانوار، ج70،ص59) و در تعبیری دیگر فرموده است (رأس کل خطیئه حب الدنیا"(کافی، ج2،ص315) اساس تمام خطاها محبت دنیا است.  آیات متعددی در این  سوره شریفه به انسان هشدار می دهد مبادا به دنیا که زینتی بیش نیست وابسته گردی بلکه دنیا را به عنوان وسیله ای برای بدست آوردن احسن اعمال قرار دهید" إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ‏ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا" وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعيداً جُرُزاً (سوره کهف، آیه7-8)(البته ما آنچه را كه بر روى زمين است زينت و آرايش آن قرار داديم تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از آنان در عمل نيكوترند.) (و به يقين ما آنچه را بر روى آن هست (روزى نابود و تبديل به) بيابان بى‏آب و گياه خواهيم كرد)."

قرآن کریم انسان را از دنیا طلبی و تعلق به آن نهی می نماید،  زیرا دنیا طلبی انسان را  به خویش وابسته نموده و انسان وابسته به دنیا به توحید و فضایل توحیدی راه نخواهد برد. چنانکه خداوند می فرماید:وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ‏ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مُقْتَدِرا..."(سوره کهف، آیه 45) اين دومين مثلى است  كه خداوند در این سوره براى بيان حقيقت زندگى دنيا و زينتهاى سريع الزوال، آورده است.و می فرماید: براى اين فرو رفتگان در زينت حيات دنيا و روى‏گردانان از ياد پروردگار خود زندگى دنيا را به آبى مثل بزن كه ما از آسمان نازلش كرديم و گياهان زمين با اين باران مختلط گشته سبز و خرم گرديد و طراوت و بهجت يافت و به زيباترين شكلى نمودار گشت، سپس هشيمى (گياه خشكى) شكسته شد كه بادها شاخه‏هاى آن را از هم جدا نموده به اين سو و آن سو مى‏برد، و خدا بر هر چيزى مقتدر است. سپس به عنوان نتیجه راهکار می دهد." الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلًا" " (سوره کهف، آیه 46)

اين آيه به منزله نتيجه‏گيرى از مثلى است كه در آيه قبل مطرح گردید، و حاصلش اين است كه: هر چند كه دلهاى بشر علاقه به مال و فرزند دارد و همه، مشتاق و متمايل به سوى آنند و انتظار انتفاع از آن را دارند و آرزوهايشان بر اساس آن دور مى‏زند و ليكن زينتى زودگذر و فريبنده هستند كه آن منافع و خيراتى كه از آنها انتظار مى‏رود ندارند، و همه آرزوهايى را كه آدمى از آنها دارد برآورده نمى‏سازند بلكه صد يك آن را واجد نيستند. پس در اين آيه شريفه به‏ طورى كه ملاحظه مى‏فرماييد انعطافى به آغاز كلام يعنى آيه شريفه‏" إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها" و آيه بعدى‏اش وجود دارد.( محمد حسین، طباطبایی، ج‏13، 1374،ص 443)

و در آیات پایانی سوره خبر از اخسرین اعمال می دهد و می فرماید: " قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ‏ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالا" " الَّذينَ ضَلَ‏سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا"(سوره کهف، آیه103-104)بگو: «آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) در كارها، چه كسانى هستند؟آنها كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم (و نابود) شده؛ با اين حال، مى‏پندارند كار نيك انجام مى‏دهند!الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً".

اين آيه خبر مى‏دهد از آنهايى كه در عمل از هر زيانكارى زيانكارترند. و آنها كسانى هستند كه در زندگى دنيا نيز از عمل خود بهره نگرفتند، چون" ضلال سعى" همان خسران و بى‏نتيجگى عمل است، آن گاه دنبالش اضافه فرموده كه"وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً- در عين حال گمان مى‏كنند كه كار خوبى انجام مى‏دهند"، و همين پندار است كه مايه تماميت خسران ايشان شده است.(محمد حسین، طباطبایی، ج13،1374،ص546)

بنابراین انسانی که در پی رشد و بالندگی است. تمام هم خویش را برای انجام عملی صرف میکند که باقی و ماندگار باشد و بهره دنیوی و اخروی در بر داشته باشد.

نتیجه:

 

با تدبر در سوره مبارکه کهف، در یک جمعبندی می توان به این نکته دست یافت که در تقابل دوگروه، گروهی  موفق و رستگار و سعادتمند است که از مبانی توحیدی مستحکمی برخوردار بوده و تحت ولایت الله باشد زیرا کسی که تحت ولایت الله قرار گیرد، در مسیری می افتد که مؤثری جز خدا نمی بیند و همه ماسوی را جزو ستاد و سپاهیان خداوند می داند لذا از تمام قوایی که خالقش به او عطا نموده برای کمک به هم نوعانش بهره می گیرد و شرق و غرب و دوری مسافت برای وی  تفاوتی ندارد.انسانی که در صراط مستقیم قرار می گیرد با خارج شدن از ظلمت و ورود به نور رشد و تعالی وی تضمین می گردد. بنابراین انسان موحد در تلاطم حوادث دنیا متزلزل و آشفته نمی گردد و بهترین عملی که خیر دنیا و عقبی را به دنبال دارد، انجام می دهد و نهایتا از جهل، غفلت، شرک، ظلم،... بیزاری جسته و تمامی توانش را در مسیر رضای الهی به کار بسته و همه آمال و آرزویش لقاء الهی و مأوایش فردوس برین است. البته راه ولایت و عصمت برای همه باز است نه راه نبوت و رسالت

پیشنهاد

1-    عوامل و موانع پیشرفت در هر سوره را بدست آورده و سپس نقاط مشترک آنها مشخص و در نهایت به یک جمع بندی کلی از عوامل و موانع پیشرفت در قرآن دست یابیم.

2-    انطباق عوامل بدست آمده با روایات وارده

3-    چگونگی انطباق عوامل بدست آمده با ساختار آموزشی، تربیتی جامعه(چگونگی کاربردی نمودن آنها در سطح جامعه)

 

منابع:

1-    قرآن

2-    استادولی، حسین،1385، صحیفه سجادیه،قم، الهادی

3-    آیه الله خامنه ای، سید علی، 25/04/1376 و۱۳۸۶/۰۲/۲۵)

4-    حسینی دشتی، مصطفی،1385، دائره المعارف جامع اسلامی، تهران، مؤسسه فرهنگی آرایه.

5-    جوادی آملی، عبدلله، تسنیم،1379، ج1، قم، اسراء.

6-    جوادی آملی، عبدلله،1378ش، تفسیر موضوعی قرآن به قرآن، قم، اسراء.

7-    دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ج2،چاپ1، تهران، انتشارات دانشگاه‌تهران،1373.

8-    راغب اصفهانی، حسین بن محمد،1383ش،ترجمه و تحقیق غلامرضا خسروی حسینی، تهران،مرتضوی،

9-    شبر، سیدعبدلله،1380ش،اخلاق، ترجمه محمدرضا جباران، قم، هجرت.

10-طباطبایی، محمدحسین،1374ش،سيد محمد باقر موسوى همدانى‏، قم‏، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏.

11-‏طبرسی، فضل بن حسن،1429ه.ش، مجمع البیان، مترجمان، تهران، فراهانی.

12-عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، سرپرست تألیف و ویرایش فرهاد قربان زاده، انتشارات اشجع، 1389.

13-کلینی، محمدبن بعقوب، کافی،تهران، اسلامیه،

14- معین،محمد، 1386، فرهنگ فارسی معین، تهران، انتشارات نائن

15-مکارم شیرازی، ناصر،1374 ش‏، تفسیر نمونه، دار الكتب الإسلامية

16-مجلسی، محمدباقربن محمد تقی، 1403ق ، بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاءالتراث العربی،



[1]فاطمه محرمی، کارشناس ارشد در رشته علوم قرآن و تفسیر، طلبه درس خارج فقه ، حوزه حضرت عبدالعظیم (ع)                         E-mail: f_moharrami85@yahoo.com